سلام
خووووبين؟؟؟
امروز با وجود مريضي شديد و درس سخت پاشدم با عسل اينا ( اينا -----> همراهان عسل ------> داداش عسل آرش جوون إنصافا جيگره)
عاغا رفيتيديم پارك و از اونجا خريد و پاساژ و ي چن جا هم رفتيديم انقد خوش گذشت
تازهـ آرش برام بستني شكلاتي خريد واي كه داشتيدم ميمردم
گفته باشما من بي جنبه نيستم فخت نميدونم فخت چي بگذريم حالا بابا ي بستني ساده بود من شلوغش كردم درضمن من عاشخش نيسم
البته خيييلي غير رمانتيكه بيشول عاخه علاوه بر اينكه برا منم بستني خريد برا بقيه هم خريد بيشول بايد فخت برا من ميخريد
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ✘ خاطرات یِ دخیـــــ روانیــــ ✘ و آدرس madgirl-1-1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.