سلااااام
امروز باز مخمون داشتيم
خونوادگي اومدن خونمون ي دختر دارن پشت كنكوري و ي پسر دارن پيش دانشگاهي
دختره زهرا پسره محسن، زهرا خيلي دختر نفهميه نفهم نع منظورم نچسبه
ولي پسره خعععععععععلي عاغاست واقعن
بعد چن ساعت قرار شد بزرگترا برن ي جايي بعد ما سه نفر مونديم خونه ما
عاغا حالا منم ميخوام جو عوض كنم ( همه ساكت و به زمين نگاه ميكنن )
اصن نميشد بعد من گفتم نس كافه بدرستم بيارم چايي كه بلد نيستيم عاخه دختره زهرا كدبانو به تمام معنا گفتم يوخت زشت نشه كه
پذيرايي نكنم خلاصه پذيراي بدون هيچگونه خسارات مادي و معنوي بخير گذشت تعجب كردم خعلي
آخر سر ديدم پسره هم معذبه من رفتم اتاقم درس بخونم اونا هم موندن اونجا ي همچين ميزبانيم من
خووو چيه بد كاري كردم اونا رو تنها گداشتم راحت باشن؟؟ خووو جو سنگين بود حصولم پوكيد
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ✘ خاطرات یِ دخیـــــ روانیــــ ✘ و آدرس madgirl-1-1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.