سلللللااااام
خوفييييييين؟؟؟؟؟؟ امروز زنگ زدم خونه دوستم نسترن دوست دوست نسيم كه نسيمم باز دوست بندس ، بعد يكي برداشته ميگه بله( صدا گنده داداشه)
من- نسترن خونس؟؟؟
اون- بله كار داشتين؟؟
من- بله ميخواستم بيام درس بخونيم
اون- بله ميتونين بياين
خلاصه رفتم ، نگو پسره بيشول تو اتاقش گوشي وصل كرده ، اصن نميدونه خواهرش خونس يا نع منم مثه اسكولا خر شدم اينهمه راه اومدم
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ✘ خاطرات یِ دخیـــــ روانیــــ ✘ و آدرس madgirl-1-1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.