سلامممممم
طاقت نياوردم اومدم ولي زودي ميرم
بذار يه خاطره بگم باحااااااااااال
يه روز دبير رياضيمون نيومد بجاش يه پسر جوون 23 تقريبا اوردن درس بده لامصب خوشگلم بود ولي خو مهم نيس
خيلي چرت و پرت ميگفت ، مزخرف درس ميداد چررررررررررررررررررتت
حوصلم پوكيد مني كه تو كلاس مثه خر به درس گوش ميدم كاغذ ورداشتم با دوستم نازنين چت كاغذي كردم يني من تو كاغذ اون تو كاغد مينوشت
بعد من يه موقعيت اضطراري فوق دخملونه برام پيش اومد تو كاغذ يه چيزايي نوشتم كه هيچ پسري نبايد بخونه
بعد دبير خوشگله ديد مارو گفت خانم چي دستته؟
اومد جلو كاغذو ازم گرفت بييييشعور خجالت نميكشه كاغذ دختر مردومو ميگيره
هيچي ديگه كاغذو گرفت خوند و سرخ و سفيد و آبي شد
ديگه به صورتهم نيگا نكرد خخخخخخخخخ
عكس اون نوشته كاغذ تو ادامه مطلبه رمز داره اونايي كه وب دارن و دخترن ميدم رمز♣
نظرات شما عزیزان:
نیس بوخودا نیس
پاسخ:............. زود پاكش كنم باشه زوديييي
پاسخ:برداشتي خبر كن
پاسخ اخر: پاكش كردم
بیچاله دبیل لیاضی
چ حالی شده
پاسخ : عاخه من بايد اينو به پسرا نميددادم
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ✘ خاطرات یِ دخیـــــ روانیــــ ✘ و آدرس madgirl-1-1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.